مکه
 
 
 
نویسنده : مبین اردکان
تاریخ : سه شنبه 88/4/23
نظر
شرمسارم کردید دوستان ، بر من بیش از پیش ثابت شد که هنوز معرفت وجود دارد و بامعرفت هایی همچون شما هستند
مشدی حسن، مرد سیاسی شدی

اهل اصول دیپلماسی شدی


سیورساتت شده بحث و تفسیر

نقل و نباتت شده بحث و تفسیر


با تقی و امیر و سام و خسرو

تو تاکسی و تو ایستگاه مترو


تو هرکجا آدم زنده‌ای هست

یا محفل کسل‌کننده‌ای هست


بد به حفاظت و حراست می‌گی

لم می‌دی و نقل سیاست می‌گی


سیاست خارجه و داخله

حکومت مدینه فاضله


نظم نوین و چالش رواندا

مخالفان دولت اوگاندا


روابط جدید مصر و سودان

کناره‌گیری امیرعمان


نرفته‌ای هنوز تا ورامین

کنایه می‌زنی به چین و ماچین


با چشم بسته، تیر درمی‌کنی

توهر چی اظهارنظر می‌کنی


از مد و سایز کفش آلن‌دلون

تا به گشادی شکاف ازن


هرچی که چشمت دید و خواست،‌می‌شی

یه روز «چپ»، یه روز «راست» می‌شی


یه روز فکر جنگ با جهانی

یه روز اهل بحث و گفتمانی


عینهو رنگ چشم آبجی اقدس

حزب و گروه تو نشد مشخص!


***


نوکر مشتی‌های لوطی‌صفت

مخلص آدمهای بامعرفت


جون به فدای مردم صمیمی

معرفت عتیقه و قدیمی


قدیمترها قاتله هم‌صفت داشت

دزد سرگردنه معرفت داشت


دزده، زنها رو وارسی نمی‌کرد

نگاه به ناموس کسی نمی‌کرد


راحتی مردم اهمیت داشت

آدم تو شهر و کوچه امنیت داشت


نبود واسه نیل به این مقاصد

اداره اماکن و مفاسد


نه عامل تجاوز و مباشر

نه بوق بوق و چشمک و فلاشر


نه پارتی نه دختر فراری

نه دادگاه و عقد اضطراری


نه ارتباط «میم – شین» و اصغر

نه امر معروف و نه نهی منکر


تو شهری که خلاف، شصت فرمه

قدم‌زدن، خودش یه جور جرمه


شاکی بشی، می‌ری معطل می‌شی

متهم ردیف اول می‌شی


خلاصه قصه اون قدر درامه

که «ایدز» پیش دردمون زکامه!


****


قربون گرمابه و عشق و حالش

قربون دلاکه و مشت و مالش


اوستا بیا، اخم و اداتو عشقه

کیسه و لیف و سنگ ‌پاتو عشقه


اوستای دلاکی و مردکاری

یه چیز می‌گم، می‌خوام که «نه» نیاری


کیسه به دست و پای عالم بکش

یه‌ریزه سفت و سخت و محکم بکش


کیسه بکش تموم سینه‌ها رو

ببر با کیسه، بغض‌و کینه‌ها رو


مرزا نشون خوف و ترس و لرزه

کیسه بکش روهرچی خط و مرزه


چرا سیاهه رنگ بی‌گناها؟

یه کاری کن سفید بشن سیاها


حرمت ناخدا پرستا بره

پینه پیشونی و دستا بره


عالمو از تلخی دردا بشور

غصه رو از چهره مردا بشور


دشمنی و نفرت و جنگو پاک کن

اسلحه و توپ و تفنگو پاک‌کن


از رو زمین تا آسمون هفتم

کیسه بکش رو دود آه مردم


وفا نکرده دست بی‌وفامون

یه عمره جز خطا، نرفته پامون


کیسه به دست بی‌وفامون بکش

یه خورده سنگ ‌پا به پامون بکش


کیسه بکش به حال واحوال‌مون

به صفحه نامه اعمال مون


اگر که راست کارته، چاکریم

وگرنه اصلاً ول‌مون کن بریم


****


قصه ما، قصهُ سوز و سازه

عزیزم این رشته سرش درازه


خوب، مث پر یا پوچ یا طاق و جفت

این جوریام نیست که بشه جلدی گفت


بس که زیاده شرح جزئیاتش

یه ماه میشه صرف مقدماتش


دوست ایاغی واسه‌مون نمونده

دل و دماغی واسه‌مون نمونده


وگرنه نقلش که ملالی نبود

بابت «چیز» شم خیالی نبود


شکرخدا، خرجی نداره گفتن

چی بهتر از گفتن و گل شنفتن


یه نوبت این ورا صفا بیارین

قدم رو تخم چشم ما بذارین


دوساعت این جا بمونین چی می‌شه؟

یه شب رو بد بگذرونین، چی‌می‌شه؟


بد که مرکب نمی‌شه، عزیزم

یه‌شب که صدشب نمی‌شه، عزیزم


نم نداره شهری که شط نداره

دیکته ننوشته غلط نداره


کنایه زیرلبی نباشه

خدمت‌تون بی‌ادبی نباشه


خداگواهه نقل دریوزه نیست

نقل تعارفات هر روزه نیست


تو دل ما، اگرچه تنگنا هست

برای هرکی توش بشینه، جا هست


تو هم بیا تو قلب ما صفا کن

برا خودت یه گوشه دست و پاکن


خداکنه حاجت تون رواشه

دست به خاکستر می‌زنین، طلا شه


****


دنیا عجیب و بی‌دروپیکره

بپا که شصت پات‌تو چشمت نره


عروسکا عاشق پولت می‌‌شن

دولا بشی سوار کولت می‌شن


طالب عشق موندگاری عزیز

یه عمره بی‌خود سرکاری عزیز


تو صحبت و حرف و کلوم عاشقن

اینا فقط تا لب بوم عاشقن


حتی اگر یه روزی پاش بیفته

این قدشم جون تو حرف مفته


تب کنی اینا که بهت ور می‌رن

هرکدوم از یک‌طرفی درمی‌رن


الان عزیز جون و نور چشمی

دو روز دیگه، چه کشکی و چه پشمی؟


یخت نگیره، باطلت می‌کنن

اینا که چسبیدن، ولت می‌کنن


جون تو هیچ چی بارشون نیست عمو

وفا مفا توکارشون نیست عمو


اگر بیفتی توی چاله چوله

اینا می‌رن اتل متل‌توتوله


تا عسلی اینام برات زنبورن

به فوت می‌آن به باد می‌رن اینجورن


****


دوباره کار طنزمون به غم خورد

یه دفعه حالم از خودم به هم خورد


چقدر آه و ناله و دریغا

چقدر بدنوشتن از رفیقا


گلایه مثل آدمای ابله

اونم به این تلخی و بی‌خودی... اه


بساطمون عین برنج شفته است

یکی دو روزه حالمون گرفته است


یکی یه چیزی گفت و مام گرفتیم

رومون سیا، حال شمام گرفتیم


جسارتاً شعرم اگه غمین بود

به قول خواجه خاطرم حزین بود


دعا کنین که حالمون خوب بشه

تا شعرمون یه ریزه مرغوب بشه


اهل اصول دیپلماسی شدی


سیورساتت شده بحث و تفسیر

نقل و نباتت شده بحث و تفسیر


با تقی و امیر و سام و خسرو

تو تاکسی و تو ایستگاه مترو


تو هرکجا آدم زنده‌ای هست

یا محفل کسل‌کننده‌ای هست


بد به حفاظت و حراست می‌گی

لم می‌دی و نقل سیاست می‌گی


سیاست خارجه و داخله

حکومت مدینه فاضله


نظم نوین و چالش رواندا

مخالفان دولت اوگاندا


روابط جدید مصر و سودان

کناره‌گیری امیرعمان


نرفته‌ای هنوز تا ورامین

کنایه می‌زنی به چین و ماچین


با چشم بسته، تیر درمی‌کنی

توهر چی اظهارنظر می‌کنی


از مد و سایز کفش آلن‌دلون

تا به گشادی شکاف ازن


هرچی که چشمت دید و خواست،‌می‌شی

یه روز «چپ»، یه روز «راست» می‌شی


یه روز فکر جنگ با جهانی

یه روز اهل بحث و گفتمانی


عینهو رنگ چشم آبجی اقدس

حزب و گروه تو نشد مشخص!


***


نوکر مشتی‌های لوطی‌صفت

مخلص آدمهای بامعرفت


جون به فدای مردم صمیمی

معرفت عتیقه و قدیمی


قدیمترها قاتله هم‌صفت داشت

دزد سرگردنه معرفت داشت


دزده، زنها رو وارسی نمی‌کرد

نگاه به ناموس کسی نمی‌کرد


راحتی مردم اهمیت داشت

آدم تو شهر و کوچه امنیت داشت


نبود واسه نیل به این مقاصد

اداره اماکن و مفاسد


نه عامل تجاوز و مباشر

نه بوق بوق و چشمک و فلاشر


نه پارتی نه دختر فراری

نه دادگاه و عقد اضطراری


نه ارتباط «میم – شین» و اصغر

نه امر معروف و نه نهی منکر


تو شهری که خلاف، شصت فرمه

قدم‌زدن، خودش یه جور جرمه


شاکی بشی، می‌ری معطل می‌شی

متهم ردیف اول می‌شی


خلاصه قصه اون قدر درامه

که «ایدز» پیش دردمون زکامه!


****


قربون گرمابه و عشق و حالش

قربون دلاکه و مشت و مالش


اوستا بیا، اخم و اداتو عشقه

کیسه و لیف و سنگ ‌پاتو عشقه


اوستای دلاکی و مردکاری

یه چیز می‌گم، می‌خوام که «نه» نیاری


کیسه به دست و پای عالم بکش

یه‌ریزه سفت و سخت و محکم بکش


کیسه بکش تموم سینه‌ها رو

ببر با کیسه، بغض‌و کینه‌ها رو


مرزا نشون خوف و ترس و لرزه

کیسه بکش روهرچی خط و مرزه


چرا سیاهه رنگ بی‌گناها؟

یه کاری کن سفید بشن سیاها


حرمت ناخدا پرستا بره

پینه پیشونی و دستا بره


عالمو از تلخی دردا بشور

غصه رو از چهره مردا بشور


دشمنی و نفرت و جنگو پاک کن

اسلحه و توپ و تفنگو پاک‌کن


از رو زمین تا آسمون هفتم

کیسه بکش رو دود آه مردم


وفا نکرده دست بی‌وفامون

یه عمره جز خطا، نرفته پامون


کیسه به دست بی‌وفامون بکش

یه خورده سنگ ‌پا به پامون بکش


کیسه بکش به حال واحوال‌مون

به صفحه نامه اعمال مون


اگر که راست کارته، چاکریم

وگرنه اصلاً ول‌مون کن بریم


****


قصه ما، قصهُ سوز و سازه

عزیزم این رشته سرش درازه


خوب، مث پر یا پوچ یا طاق و جفت

این جوریام نیست که بشه جلدی گفت


بس که زیاده شرح جزئیاتش

یه ماه میشه صرف مقدماتش


دوست ایاغی واسه‌مون نمونده

دل و دماغی واسه‌مون نمونده


وگرنه نقلش که ملالی نبود

بابت «چیز» شم خیالی نبود


شکرخدا، خرجی نداره گفتن

چی بهتر از گفتن و گل شنفتن


یه نوبت این ورا صفا بیارین

قدم رو تخم چشم ما بذارین


دوساعت این جا بمونین چی می‌شه؟

یه شب رو بد بگذرونین، چی‌می‌شه؟


بد که مرکب نمی‌شه، عزیزم

یه‌شب که صدشب نمی‌شه، عزیزم


نم نداره شهری که شط نداره

دیکته ننوشته غلط نداره


کنایه زیرلبی نباشه

خدمت‌تون بی‌ادبی نباشه


خداگواهه نقل دریوزه نیست

نقل تعارفات هر روزه نیست


تو دل ما، اگرچه تنگنا هست

برای هرکی توش بشینه، جا هست


تو هم بیا تو قلب ما صفا کن

برا خودت یه گوشه دست و پاکن


خداکنه حاجت تون رواشه

دست به خاکستر می‌زنین، طلا شه


****


دنیا عجیب و بی‌دروپیکره

بپا که شصت پات‌تو چشمت نره


عروسکا عاشق پولت می‌‌شن

دولا بشی سوار کولت می‌شن


طالب عشق موندگاری عزیز

یه عمره بی‌خود سرکاری عزیز


تو صحبت و حرف و کلوم عاشقن

اینا فقط تا لب بوم عاشقن


حتی اگر یه روزی پاش بیفته

این قدشم جون تو حرف مفته


تب کنی اینا که بهت ور می‌رن

هرکدوم از یک‌طرفی درمی‌رن


الان عزیز جون و نور چشمی

دو روز دیگه، چه کشکی و چه پشمی؟


یخت نگیره، باطلت می‌کنن

اینا که چسبیدن، ولت می‌کنن


جون تو هیچ چی بارشون نیست عمو

وفا مفا توکارشون نیست عمو


اگر بیفتی توی چاله چوله

اینا می‌رن اتل متل‌توتوله


تا عسلی اینام برات زنبورن

به فوت می‌آن به باد می‌رن اینجورن


****


دوباره کار طنزمون به غم خورد

یه دفعه حالم از خودم به هم خورد


چقدر آه و ناله و دریغا

چقدر بدنوشتن از رفیقا


گلایه مثل آدمای ابله

اونم به این تلخی و بی‌خودی... اه


بساطمون عین برنج شفته است

یکی دو روزه حالمون گرفته است


یکی یه چیزی گفت و مام گرفتیم

رومون سیا، حال شمام گرفتیم


جسارتاً شعرم اگه غمین بود

به قول خواجه خاطرم حزین بود


دعا کنین که حالمون خوب بشه

تا شعرمون یه ریزه مرغوب بشه



اهل اصول دیپلماسی شدی


سیورساتت شده بحث و تفسیر

نقل و نباتت شده بحث و تفسیر


با تقی و امیر و سام و خسرو

تو تاکسی و تو ایستگاه مترو


تو هرکجا آدم زنده‌ای هست

یا محفل کسل‌کننده‌ای هست


بد به حفاظت و حراست می‌گی

لم می‌دی و نقل سیاست می‌گی


سیاست خارجه و داخله

حکومت مدینه فاضله


نظم نوین و چالش رواندا

مخالفان دولت اوگاندا


روابط جدید مصر و سودان

کناره‌گیری امیرعمان


نرفته‌ای هنوز تا ورامین

کنایه می‌زنی به چین و ماچین


با چشم بسته، تیر درمی‌کنی

توهر چی اظهارنظر می‌کنی


از مد و سایز کفش آلن‌دلون

تا به گشادی شکاف ازن


هرچی که چشمت دید و خواست،‌می‌شی

یه روز «چپ»، یه روز «راست» می‌شی


یه روز فکر جنگ با جهانی

یه روز اهل بحث و گفتمانی


عینهو رنگ چشم آبجی اقدس

حزب و گروه تو نشد مشخص!


***


نوکر مشتی‌های لوطی‌صفت

مخلص آدمهای بامعرفت


جون به فدای مردم صمیمی

معرفت عتیقه و قدیمی


قدیمترها قاتله هم‌صفت داشت

دزد سرگردنه معرفت داشت


دزده، زنها رو وارسی نمی‌کرد

نگاه به ناموس کسی نمی‌کرد


راحتی مردم اهمیت داشت

آدم تو شهر و کوچه امنیت داشت


نبود واسه نیل به این مقاصد

اداره اماکن و مفاسد


نه عامل تجاوز و مباشر

نه بوق بوق و چشمک و فلاشر


نه پارتی نه دختر فراری

نه دادگاه و عقد اضطراری


نه ارتباط «میم – شین» و اصغر

نه امر معروف و نه نهی منکر


تو شهری که خلاف، شصت فرمه

قدم‌زدن، خودش یه جور جرمه


شاکی بشی، می‌ری معطل می‌شی

متهم ردیف اول می‌شی


خلاصه قصه اون قدر درامه

که «ایدز» پیش دردمون زکامه!


****


قربون گرمابه و عشق و حالش

قربون دلاکه و مشت و مالش


اوستا بیا، اخم و اداتو عشقه

کیسه و لیف و سنگ ‌پاتو عشقه


اوستای دلاکی و مردکاری

یه چیز می‌گم، می‌خوام که «نه» نیاری


کیسه به دست و پای عالم بکش

یه‌ریزه سفت و سخت و محکم بکش


کیسه بکش تموم سینه‌ها رو

ببر با کیسه، بغض‌و کینه‌ها رو


مرزا نشون خوف و ترس و لرزه

کیسه بکش روهرچی خط و مرزه


چرا سیاهه رنگ بی‌گناها؟

یه کاری کن سفید بشن سیاها


حرمت ناخدا پرستا بره

پینه پیشونی و دستا بره


عالمو از تلخی دردا بشور

غصه رو از چهره مردا بشور


دشمنی و نفرت و جنگو پاک کن

اسلحه و توپ و تفنگو پاک‌کن


از رو زمین تا آسمون هفتم

کیسه بکش رو دود آه مردم


وفا نکرده دست بی‌وفامون

یه عمره جز خطا، نرفته پامون


کیسه به دست بی‌وفامون بکش

یه خورده سنگ ‌پا به پامون بکش


کیسه بکش به حال واحوال‌مون

به صفحه نامه اعمال مون


اگر که راست کارته، چاکریم

وگرنه اصلاً ول‌مون کن بریم


****


قصه ما، قصهُ سوز و سازه

عزیزم این رشته سرش درازه


خوب، مث پر یا پوچ یا طاق و جفت

این جوریام نیست که بشه جلدی گفت


بس که زیاده شرح جزئیاتش

یه ماه میشه صرف مقدماتش


دوست ایاغی واسه‌مون نمونده

دل و دماغی واسه‌مون نمونده


وگرنه نقلش که ملالی نبود

بابت «چیز» شم خیالی نبود


شکرخدا، خرجی نداره گفتن

چی بهتر از گفتن و گل شنفتن


یه نوبت این ورا صفا بیارین

قدم رو تخم چشم ما بذارین


دوساعت این جا بمونین چی می‌شه؟

یه شب رو بد بگذرونین، چی‌می‌شه؟


بد که مرکب نمی‌شه، عزیزم

یه‌شب که صدشب نمی‌شه، عزیزم


نم نداره شهری که شط نداره

دیکته ننوشته غلط نداره


کنایه زیرلبی نباشه

خدمت‌تون بی‌ادبی نباشه


خداگواهه نقل دریوزه نیست

نقل تعارفات هر روزه نیست


تو دل ما، اگرچه تنگنا هست

برای هرکی توش بشینه، جا هست


تو هم بیا تو قلب ما صفا کن

برا خودت یه گوشه دست و پاکن


خداکنه حاجت تون رواشه

دست به خاکستر می‌زنین، طلا شه


****


دنیا عجیب و بی‌دروپیکره

بپا که شصت پات‌تو چشمت نره


عروسکا عاشق پولت می‌‌شن

دولا بشی سوار کولت می‌شن


طالب عشق موندگاری عزیز

یه عمره بی‌خود سرکاری عزیز


تو صحبت و حرف و کلوم عاشقن

اینا فقط تا لب بوم عاشقن


حتی اگر یه روزی پاش بیفته

این قدشم جون تو حرف مفته


تب کنی اینا که بهت ور می‌رن

هرکدوم از یک‌طرفی درمی‌رن


الان عزیز جون و نور چشمی

دو روز دیگه، چه کشکی و چه پشمی؟


یخت نگیره، باطلت می‌کنن

اینا که چسبیدن، ولت می‌کنن


جون تو هیچ چی بارشون نیست عمو

وفا مفا توکارشون نیست عمو


اگر بیفتی توی چاله چوله

اینا می‌رن اتل متل‌توتوله


تا عسلی اینام برات زنبورن

به فوت می‌آن به باد می‌رن اینجورن


****


دوباره کار طنزمون به غم خورد

یه دفعه حالم از خودم به هم خورد


چقدر آه و ناله و دریغا

چقدر بدنوشتن از رفیقا


گلایه مثل آدمای ابله

اونم به این تلخی و بی‌خودی... اه


بساطمون عین برنج شفته است

یکی دو روزه حالمون گرفته است


یکی یه چیزی گفت و مام گرفتیم

رومون سیا، حال شمام گرفتیم


جسارتاً شعرم اگه غمین بود

به قول خواجه خاطرم حزین بود


دعا کنین که حالمون خوب بشه

تا شعرمون یه ریزه مرغوب بشه
ادامه دارد محمد زرویی نصرآباد